هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ني ني مينا و احمد

2 ماهگی

  وزن: از 4950 تا 5000 قد:  56-57 دور سر: 39.5   روز 5 شنبه 17 فروردین بعد از یک سفر طولانی نوبت واکسن داشتی. با بابایی و مادرجون رفتیم. خیلی لسترس داشتم.من دلم نیومد بیام تو اطاق و فقطشت در دعا میخوندم. وفتی واکسن رو زدند اومدم و گرفتمت. خیلی گریه نکردی . بعدش رفتیم خونه مادرجون. عصری کمی تب کردی. شب تا صبح بیدار بودم و گاهی پاشویه ات میکردم که خدای نکرده تشنج نکنی.   روز جمعه 18 فروردین عمو ایمان (دوست بابا) یه عنکبوت رنگی رنگی خوشگل برات از کیش سوغاتی آورد. دستت درد نکنه عمو ایمان خیلی خوشگلههههههههه روز 4 شنبه 23 فرودین رفتیم دکتر سماعی. وزن 5000 و قد 57. خوب رشد کرده بودی. گفت شیر خودت کافیه. برای دل ...
5 مهر 1391

شروع غذای کمکی

خوردن غذا را در 151 روزگیت (13 تیر) با لعاب برنج شروع کردی. گرچه بعدا دکتر گفت خاصیتی نداره اما تو عاشقش بودی در 158 روزگی (20 تیر) سرلاک بهت دادیم. خیلی دوست نداشتی و در 165 روزگی (27 تیر) فرنی خوردی. خیلی خیلی دوست داشتی در 176 روزگی (7 مرداد) حریره رو شروع کردیم. دوست داری اما نه به اندازه فرنی ...
5 مهر 1391

آتلیه عکاسی

ساعت 10 وقت آتلیه داشتیم. با یک چمدون لباس و کفش و یک کیسه اسباب بازی با بابایی رفتیم آتلیه کاج. 2-3 ساعتی اونجا بودیم. خیلی خسته شدی چون خیلی لباس عوض کردی. اما عوضش عکس های خوبی انداختیم. مامان و بابا از نفس افتادند تا تو رو بخندونن و آروم نگه دارن.       ...
27 تير 1391
1